درد من


فردي مورچه

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند،

هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم.

 

زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش،

پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

 

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود،

بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا.

 

نام خدا نبردن از آن به که زیر لب،

بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا.

 

ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع،

بر رویمان ببست به شادی در بهشت.

 

او می گشاید … او که به لطف و صفای خویش،

گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت.

 

توفان طعنه، خنده ی ما را ز لب نشست،

کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم.

 

چون سینه جای گوهر یکتای راستیست،

زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم.

 

مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم،

مائیم … ما که جامه تقوی دریده ایم؛

 

زیرا درون جامه بجز پیکر فریب،

زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!

 

آن آتشی که در دل ما شعله می کشید،

گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود؛

 

دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق،

نام گناهکاره رسوا! نداده بود.

 

بگذار تا به طعنه بگویند مردمان،

در گوش هم حکایت عشق مدام! ما.

 

“هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است در جریده عالم دوام ما 

 

بعد از چند سال نوشتن تو بلاگفا حالا می خوام اینجا بنویسم . دوست ندارم وقتی می نویسم کسی بخونه که منو بشناسه .  

وقتی شروع کردم به نوشتن دانشجو بودم . یه مورچه ریز وسط یه عالمه ادم . ولی حالا شوهر دارم . یه زنم . هر چند باز تو خونم یه مورچه ام .  

دلم بد جور گرفته . و من معمولا وقتی می نویسم که خیلی غم دارم . نوشتن سبکم می کنه . 

وقتی می خواستم شوهر کنم فکر می کردم زندگیم از یه حالت رکود و بی احساسی خارج می شه . عشق وارد زندگیم می شه . همه چیز عوض می شه . کسی هست که شبا تو بغلش بخوابم . بیاد اداره دنبالم . کنارم باشه همراهم باشه . مواظبم باشه . براش همسر باشم همراه باشم و ... 

خلاصه مثه همه دخترهای دیگه با هزار ذوق و شوق رفتیم خونه و بخت و حالا مثه کشتی به گل نشسته شدیم  

یه روز دعوا سر مادر شوهر - یه روز دعوا سر حقوق من - یه روز دعوا سر مسافرت رفتن - یه روز .... 

احساس پیری می کنم . تنهایی و غم ! 

حالا شوهر دارم . برای خودم خونه ای مجزا دارم . خودم خانم خونم هستم . ولی تنهام . بیشتر از هر وقت  

شبا کسی را دارم که تو بغلش بخوابم . کسی را دارم که بیاد اداره دنبالم . اما اون کسی را که می خواستم ندارم . یه رفیق . یه هم پا . یه دوست  

به مادرش روز اول گفتم مامان . به باباش گفتم بابا . خواستم مثه بابا و مامانم دوسشون داشته باشم . بهشون احترام بذارم . اما حالا پشیمونم . کسی برای ادم مامانش نمی شه . همون طور که کسی براش بابا نمی شه . حیف حرمت اسمشون نبود ؟  

هر بار که مادرش می یاد خونم که فاصله این هر دفعه ها زیاد هم نیست به یه بهونه ای با من قهر می کنه .  

حالا دو شب پیش اومده من خونه نبودم هر چند پسرش همراهش بوده و منم 10 دقیقه بعد اومدم حالا قهر کرده . حرف نمی زنه . مثه دختر بچه ها . که چرا من اومدم خونه نبودی .  

حالا حرف که نمی زنه . هی تربچه را پر می کنه . هی اونو بر علیه من می شورونه .  

و از اونجایی که تربچه خیلی با من رفیقه خیلی حامی منه . از اونجایی که من تنها نیستم طرف مادرش را می گیره . و هر چی دوست داره به من می گه .  

نمی دونم چه طوری یه زن می تونه شب تا صبح قران بخونه . از طرفی دل یه دختر جوون تازه عروس را بشکنه . من همش 3 ماهه شوهر کردم .  

مادر شوهرم برام مهم نیست . خدا سزاش را بده . دلم از تربچه به درد اومده و عکس العمل هاش . دلم از همسرم گرفته که وقتی باید کنارم باشه و حمایتم کنه روبروم می ایسته . و وقتی چند ساعت از دعواهای زشتمون می گذره می گه خنده ام می گیره یادم می افته .  

برای اون خونده است . ولی برای من ... 

به کی می تونم بگم ؟  

بابام ؟ که بیماری قلبی داره و نمی تونم اذیتش کنم ؟  

مامانم که می دونم می شینه گریه می کنه ؟  

خوب به مامانم گفتم اما نگفتم چه حرفهای زشتی زده . نگفتم چه طوری جواب منو داده . نگفتم ...   فقط گفتم مادر شوهرم این طوری رفتار می کنه .  

هر چند می دونم نگرانم می شه .  

مامان خوبم .  

دیشب وقتی گریه می کردم زیر لب صداش می کردم .   

کی میشه مامان ادم ؟  

کی می شه بابای ادم ؟  

حتی همسرت. ...    مگه چقدر خوب باشه که بشه بهش بگی همه کسم ! 

من که ندیدم . ولی همه مثه من نیستن . این روزا برای تازه عروس ها همیشه دعا می کنم لبخندشون پایدار باشه . من که بیشتر گریه کردم تا لبخند .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 1 / 3 / 1390برچسب:,ساعت توسط feredi| |


Power By: LoxBlog.Com